امروزه سخن پیرامون تقریب میان مذاهب اسلامی دو وجه دارد. یک وجه ساده و بسیط است که با عقل سالم برخوردار از نور الهی سازگار است و با اصل قرآنی و پیامبر مطابقت دارد و یک وجه آن پیچیده است که خردمندان، آن را نمی پذیرند. این اصل در معرض افزودنی های ناشی از تنش های سیاسی بر سر قدرت و خلافت و مربوط به کینه های اجتماعی، خانوادگی و عشایری، و قبیله ای و اختلاف های مالی و درآمدها و برخورداری از آن و اختلاف های اندیشه ای ناشی از غلو و افراطی گری و تکفیر و ایجاد نفرت بوده که طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده است.
 
نگاه در این دو وجه، بازگشت به اصل قرآنی و سنت پیامبر برای شناخت وجه صحیح و سودمند برای مذاهب موجود در اسلام را می طلبید. که این مطلب بند نخست بندهای رسالت این مجمع بشمار می رود و بر پایهی معارفهی میان مردم به عنوان یک هدف الهی ثابت است که خداوند در این باره می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(1). ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را ملل و قبیله هایی قرار دادیم تا با هم آشنا شوید.
 
معارفه بر مبنای اطلاق لفظ، بی تردید در برگیرنده ی بخش اندیشه و عقاید و مذهب است. و نیز این گفته ی خداوند: «تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(2) آنها امتی در گذشته بوده اند، آن چه کرده اند به آنها مربوط است و آنچه شما انجام می دهید به شما تعلق می گیرد و از کاری که آنها انجام داده اند، شما بازخواست نمی شوید.
 
نیز این گفته‌ی خداوند است: «وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ»(3). کسانی که پس از آنها آمدند می گویند: خدایا ما و برادران ما را که در ایمان از ما سبقت جسته اند بیامرز و در دل های ما نسبت به کسانی که ایمان آورده اند کینه قرار مده. پایبند بودن به دو اصل عظیم بر مبنای این گفته ی پیامبر اکرم است: «انی ترکت فیکم شیئین لن تضلوا بعدهما کتاب الله و سنتی» من دو چیز در اختیار شما قرار داده ام که اگر به آنها رجوع کنید، گمراه نخواهید شد و آن دو چیز یکی کتاب خداوند است و دیگری سنت من است. (4). و نیز این گفته ی امام صادق علیه السلام است: «کل شیئ مرده إلى کتاب الله والسنة وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف» همه چیز به خداوند و سنت پیامبر باز می گردد و هر سخنی که با کتاب خ دا و سنت پیامبر وفق نداشته باشد، سخنی باطل و بیهوده است.
 
این سخن در زمینه ی مذاهب اسلامی بر دو گونه است. یک گونه ی آن مذهب گرایی را یک نیاز و ضرورت عقلی می داند و همان گونه که دکتر قرضاوی می گوید: مذهب یک ضرورت دینی و زبانی و بشری و جهانی است (5).

 

درک متون قرآن و حدیث

چون مذهب در اصل خود بیانگر درک متون قرآن و حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از سوی صاحب آن و راه اجرا و بکارگیری امر و نهی آن است. و از آنجایی که قرآن کریم و حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همان گونه که حضرت علی (علیه السلام) فرموده است: «حمال اوجه» یعنی در برگیرنده ی چندین وجه می باشند، طبیعی است که برداشت ها نسبت به مقاصد و معانی آنها متفاوت خواهد بود. و گونه ی دیگر آن مذموم و نکوهیده است که ناشی از عصبیت عشایری و اندیشه ای و غلو و افراطی گری است، که اختلافات مذهبی را اختلافات عمدی و در مسایل ثابت و متغیر با هم متناقض می باشند. بنابراین، نگاه به این دو گونه باید بر مبنای بازگشت به اصل در معنای مذهبیت باشد و اختلاف میان مذاهب باید اختلاف موازی و مکمل یکدیگر و در جزئیات و متغیرها باشند و نه در مسایل ثابت و عمومی این موضوع بند دوم از بندهای رسالت این مجمع را تشکیل می دهد. عمر بن عبدالعزیز یکی از خلفای بنی امیه بود، ولی این نسبت و یا این مقام وی مانع عاقل بودن و مؤمن بودن او نمی شد. من نیازی نمی بینم که درباره ی فضایل و مآثر ایشان سخن بگویم که در سرلوحه ی آن، خودداری ایشان از گفتن آن چیزهایی که پیش از آن بنا به دستور خلفای پیش از او روی منبرها گفته می شد، قرار دارد. من تنها به ذکر یک قضیهی کوتاه درباره ی ایشان اکتفا می کنم. روایت شده است شخصی از ایشان سؤال کرد، کدامیک نزد تو بهترند عثمان و یا علی؟ او جواب داد: «وای بر تو از من دربارهی دو مرد میپرسی که هر دوی آنها از من بهترند»؟ حال در پرتو چنین چیزی آیاما این گفته را بپذیریم که منظور از شجره ملعونه در قرآن کریم، شجرهی نسبت اموی است در حالی که قول خداوند را در چهار موضع قرآن کریم نادیده گرفتیم، مبنی بر این که: «... وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ...»، هیچ کسی گناه دیگری را به دوش نمی کشد. نیز از این گفته ی خداوند متعال غافل است که می گوید «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ» (6) هر کسی که به اندازه ی مثقال ذرهای کار نیکو انجام دهد، آن را خواهد دید. سخن در اختلاف موازی موجود میان مذاهب است که به تکامل و سرانجام به یگانگی و وحدت منتهی می شود و سخن دربارهی اختلاف های عمدی میان مذاهب است که منجر به برخورد با یکدیگر و تفرقه خواهد شد. بند سوم از بندهای رسالت این مجمع.
 
و اگر شیوه و روش فرعون در زمان او همان گونه که خداوند متعال می فرماید:« إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَی َسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (7). همانا فرعون در زمین سر برافراشت و مردم آن را دسته دسته به تفرقه واداشت. و اگر روش فرعونها در هر زمان و مکانی آن باشد که مردم را دسته دسته کنند و آنها را به جان هم بیندازند، در این صورت رسالت این مجمع این است که شیوه و روش خود را به سوی وحدت و توحید قرار دهد و فرمان خداوند را اجرا نماید که می گوید: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ» (8) کسانی که دینشان را پراکنده کردند و دسته دسته شدند تو را با آنها کاری نیست.
 
بسیاری وجود دارند هنگامی که «لا اله الا الله» می گویند و نام توحید را بر آن می گذارند، فکر می کنند که توحید برای خدای متعال است. در حالی که خداوند واحد و أحد است و تجزیه نگردیده تا جمع شود و پراکنده نگردیده تا به یگانگی برسد. بلکه مقصود از آن، وحدت امت قایل به آن است و توحید و وحدت بخشیدن به صفه ای دعوت کنندگان به آن است. هشت سال پیش خداوند به من این کرامت را بخشید که برای شرکت در دهمین کنفرانس وحدت اسلامی زیر نظر مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی از من دعوت به عمل آمد، به ایران سفر کنم. در آن کنفرانس درباره ی زمینه وحدت در «تقریب مذاهب اسلامی» سخنرانی کردم و در شرح جزئیات آن وحدت توحیدی مورد نظر به طور مفصل سخن گفتم که در این جا نیازی به تکرار آن نخواهد بود.
 
بند چهارم و پنجم و دهم رسالت این مجمع وجود دارد که می توان آنها را بدون زحمت از اساسنامه مجمع بیرون آورد و در فصل دوم ماده ی پنجم زیر عنوان هدف های مجمع نیز وجود دارد. و من می توانستم این کار را انجام دهم و بندهای رسالت مجمع شما را و هدفهای آن را برایتان بازگو کنم که با این کار خود نظیر آورنده خرما به هجر و یا آب به ساحل رودخانه بردن می شدم.
 
بنابراین، به من اجازه دهید که صفحه ی تعارف ها را کنار بگذارم تا بگویم که مسأله، مسألهی تقریب مذاهب نیست، بلکه مسأله ی تقریب و نزدیکی میان پیروان مذاهب و زدودن تعصبات مذهبی افراطی کورکورانه موجود نزد این اتباع است که در پی متحول شدن اختلاف از خطوط موازی به خطوط متقاطع به وجود آمده است و از حالت اختلاف در فهم متون به عنوان یک پدیده ی صحیح مطلوب به اختلاف فرقه ای نامطلوب و ویرانگر تبدیل گردیده است. شاید مهم ترین مثال های آن در این گفته روایت یاقوت حموی در معجم البلدان است، او درباره ی عوامل خراب شدن شهر ری در قرن ششم و خالی شدن آن از ساکنانش سخن می گوید.


شکل گیری مجمع تقریب

مجمع تقریب میان مذاهب اسلامی رسما در سال 1411 هجری پایه گذاری شد و هدف خود را تقریب میان مذاهب قرار داد. ولی این هدف مدت های زیادی پیش از آن زاده شده بود. ابو حنیفة النعمان ابراز نظر کرد که قرائت حمد و سوره ی پیشنماز در اقامه ی نماز جماعت برای نمازگراران مجزی و کافی است، پس از او امام شافعی نظر دیگری ارایه داد و گفت قرائت پیشنماز مجزی نیست و نمازگزار بدون قرائت، نمازش باطل خواهد بود. روایات و اخبار برای ما روایت می کند که شافعی در دیدار با ابویوسف - شاگرد نعمان - درباره ی این مسأله گفتگو کرد، ابویوسف گفت: چنانچه یک گروه از ما به دیدار سلطان برویم جایز است یا جایز نیست؟ شافعی گفت جایز است. ابویوسف گفت خدا تو را بیامرزد، در نماز هم وضع به همین صورت است. اما دربارهی گفته ی شما مبنی بر خواندن نماز به زبانی جز زبان عربی جایز نیست و چنانچه نمازگزار چنین چیزی را انجام دهد، نماز او باطل خواهد شد. خداوند متعال مؤمنان رستگار را کسانی دانسته است که «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» (9). مسلمانان بسی هستند که در نماز خود فروتن باشند، و فروتنی تنها با فهم معنی انجام می گیرد.
 
این هدف همچنان در اندیشه و رفتار بسیاری از پیشنمازان و علما وجود دارد. شیخ دکتر احمد کفتارو مفتی سابق سوریه «رحمة الله علیه» طی یک سخنرانی که در یکی از سفرهای خود پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران در دانشگاه تهران ایراد کرد گفت: «اگر معنای تسنن عمل به کتاب خدا و سنت رسول الله باشد، همه ی ما اهل تسنن هستیم و تسنن به گروهی اختصاص ندارد و چنان چه شیعه به معنای دوستی اهل بیت علیهم السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و جانبداری از آنها باشد، همه ی ما شیعه خواهیم بود و مسلمانی که شیعه نشود، مسلمان نخواهد بود.»
 
به من اجازه دهید که بگویم مشکل، فاصله گرفتن از همدیگر به بهانه ی مذهبیت از نظر علما و نخبگان دانای مردم وجود ندارد، بلکه این فاصله گرفتن نزد خود مردم است. از این رو، همه ی همایش ها و کنفرانس ها و گردهمایی هایی که حضور و مشارکت در آن به نخبگان محدود شود، نقش فعالی در تحقق هدف ما در تقریب میان مذاهب نخواهد داشت، چون مشکل همان گونه که گفته ایم در خود مذاهب و یا در پیشوایان و علمای مذاهب نبوده، چون این ها به احترام نظرها و اجتهادات مذاهب یکدیگر شناخته شده اند و از نور واحدی روشنایی می گیرند و اصل واحدی را دنبال می کنند و از چشمه ی واحدی سیراب می شوند. مشکل در کسانی است که از آنها به نیکی پیروی نمی کنند و در کسانی است که مذهب تقلید کور و افراطی را به ظاهرگفته های پیشوایان مذاهب و لفظی آن بروی خود انتخاب کرده اند و با این روش خود تنها پنجره ای که نور خداوند از آن به دل هایشان می تابد، می بندند. یعنی عقل، یا ناشی از تنبلی و یا نادانی و یا تعصب است.
 
مشکل در خلف است و نه در سلف و گذشتگان و در کسانی است که نهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از تفسیر و فهم قرآن با رأی خود خوانده اند و متوجه نشده اند که منظور از آن هوی و هوس است و نه عقل. و مشکل در کسانی است که برای خود یک قانون فقهی شگفت آور قرار داده اند که می گوید چنان چه گفته ی اصحاب ما با قرآن تعارض پیدا کند، ما از آنچه اصحاب ما گفته اند پیروی می کنیم. به من اجازه دهید که به این گفته اشاره کنم: مرحله ی نظریه پردازی که خداوند به عنوان تفکر و تدبر و تفقه اشاره کرده است، این تفکر و تدبر و تفقه در آغاز خود شکی در اهمیت آن نیست، ولی چنان چه تفکر و تدبر به درازا بکشد و یا این که به آن اکتفا نمود و به مرحله ی عملی و اجرا منتقل نشود و یا این که به جنبه ی شکلی و سازمانی و اداری آن اکتفا شود، در آن صورت اسم دیگری خواهد داشت. کسانی که هزاران صفحه ی انتشار یافته در مدت ۱۰ سال که از عمر این مجمع می گذرد همچون کتاب، مجله، تحقیقات، مقالات و گزارش های کنفرانس ها را ورق بزنند، همچون ما با نگرانی متوجه خواهند شد که بیشتر آنها کپی شده و یا تکراری و در حوضی از نظریه پردازی ریخته می شود، بی آنکه چیز تازه ای به آن افزوده شود. من از خداوند می خواهم و آرزو دارم که مسأله ی تقریب میان مذاهب همچون علم وضو به یک علم نظری تبدیل نشود، به گونه ای که صدها جلد کتاب درباره ی آن مطلب بگوییم و پس از آن بحث مفصل را خلاصه کنیم و اقدام به شرح آن مختصر بنماییم.

 

زمان لازم برای توافق بین مذاهب

آیا ما نیاز به قرن و زمان داریم تا با هم توافق کنیم که مذاهب، فعالیت های عقلی می باشند و اختلاف مذهبی در اصل خود جدا از غلو و تعصب یک ضرورت عقلی و دینی و زبانی و بشری و جهانی است؟ و تقریب میان مذاهب زیر عنوان «معارفه» قرار می گیرد که در آیه ی ۱۳ حجرات به آن اشاره شد و کلمه ی توحید در برگیرندهی معنای توحید کلمه است و هدف از تقریب آن است که انسان یک فرد است و مردم جماعت ها و جامعه ها می باشند؟
 
به من اجازه دهید که سرانجام به این گفته برسم که ما باید با اندیشه ی تقریب مردم را در نظر بگیریم و طبق نقد اولویت ها باید به سه قشر مردم توجه کنیم و آن سه عبارتند از: مبلغان، جوانان و زنان.
 
منظور ما از مبلغان و یا دعوت کنندگان، همان ابزار با صلاحیت نشر اندیشه ی تقریب میان مردم در بازارها و معاملات و کشتزارها و در مساجد و مدارس و حوزه ها و مجالس مردم است. جناب آیة الله تسخیری، دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، در این باره گفته ای دارند با ارزش که می گوید: ما باید گروه ها و کادرهایی برای گفتگو تربیت کنیم که بتوانند شخصیت خود را حفظ و روی طرف دیگر تأثیر بگذارند...) (10) این جمله با همان کوتاهی خود دارای چهار محور است: تربیت، گفتگو، شخصیت و تأثیر در دیگران. سخن دربارهی تربیت و آموزش مبلغان برای اندیشه ی تقریب باید درباره ی برنامه های تربیتی ویژه که با آنچه در آموزشگاه های شرعی و حوزه های علمیه ی سنتی وجود دارد، متفاوت باشد و سخن دربارهی کادرهای ویژه ای از مدرسان و ناظران بر آموزش این برنامه ها است.
 
سخن از گفتمان نیز باید در بر گیرنده ی نظر طرف های مقابل باشد و جدال و بحث با بهترین شیوه «بالتی هی احسن» صورت گیرد و کنار گذاشتن برای همیشگی این گفته که «نظر من صحیح است که اشتباه در آن محتمل است و نظر دیگری اشتباه است، ولی صحیح در آن محتمل می باشد» و ایمان به این مطلب عملا و حقا وجود دارد که حقیقت همچون الماس می باشد که یک میلیون وجه دارد. که شاید یک نفر به حکم جایی که در آن قرار دارد، تنها یک وجه آن را می بیند و دیگر وجه های آن که دیگران آن را می بینند، از نظر او دیده نمی شود.
 
 سخن در شخصیت و تأثیر در دیگران، رابطه ی نزدیکی با کیفیت برنامه های پرورشی و دبیران آن از یک سو و با روش آموزشی طلاب از سوی دیگر دارد. سیستم آموزشی سرکوب کننده ی روحیه ی اندیشه ی دانش آموزان که در آغاز خلاقیت و شکوفایی خود قرار دارند، هیچ سودی جز برای مبلغان سنتی که منبرها را پر کرده اند و حلقه های تدریس را اشغال نموده اند ندارد. ما در زمینه ی تقریب میان مذاهب نیاز به مبلغانی داریم که مردم را به شناخت فرمان دهنده پیش از شناختن فرمان، دعوت کنند... و پیش از دعوت، نمونه و سرمشق را ببینند.. و با عقل و دل سخن بگویند... و گمان خوبی به خداوند و مردم داشته باشند.. «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» باشند یعنی گفته ها را بشنوند و بهترین آن را دنبال کنند. و ترغیب را پیش از ترهیب و احسان را پیش از بیان و اجرای پیش از تعریف و تحقیق در خبر و نه تصدیق آن را در پیش گیرند. و هدف آنها آسان سازی باشد نه دشوار کردن امور. و نصیحت را در پیش گیرند و نه رسوایی و به جبران حرکت کنند و نه بسوی شکستن... و خود را رحیم بدانند و نه وکیل و وصی مردم... و ایمان داشته باشند که علم و عمل همزادند و علم بی عمل دیوانگی است و عمل بدون علم نیز امکان ناپذیر.
 
اما جوانان و نوجوانان که پس از ما رسالت الهی را به انسان و هستی بر دوش خواهند کشید و به خلیفة الله تبدیل خواهند شد، ما این گفته ی خداوند را در پیش رو داریم «وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا» (11) آنهایی که پس از خود اولاد خرد و ضعیفی بر جای گذارند و برای آنها بیم داشته باشند، از خدا بپرهیزید و سخن سنجیده بگویند. این آیه هر چند که در سیاق حدیث ارث آمده است، ولی در عموم خود یک درس تربیتی آموزنده است که برای شخصی که دقت نماید، پوشیده نیست.
 
ما در پیش روی خود جمله ای از احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اخبار امامان را داریم. خیلی نادر است . و شاید نباشد - کتابی که آن احادیث و اخبار را گردآوری کرده باشد و نسبت به نیاز مبرمی که به توجه و عنایت به عقل های جگر گوشه های مان داریم توجه شود. عقل بطوری که اسطوره ها می گویند یک درخت جادویی نیست تا هر جایی که شد، بذر خود را هر طوری که باشد در شب بیافشاند و صبح، آن بذرها روییده وشکوفا شده باشد و شاخ و برگ آن به آسمان برود و ریشه های آن در زمین فرو رود. عقل ظرفی است که در آن گفته ها و کرده های روزانه ما در آن جمع می شود تا فردا از آن چه در او است می تراود. این کافی نیست که به فرزندانمان دستور دهیم نماز بخوانند و آنها را وادار به انجام آن کنیم، هر چند که در این چیز دارای اهمیت باشد. بلکه باید به آنها بفهمانیم که اگر عقل را رها کنند و آن را به تعطیلی بکشانند، تبدیل به آدم های بی اختیار و ابن الوقت و مقلد خواهند شد. ما در زمینه ی تقریب میان مذاهب باید امت وسط باشیم و نیاز مبرمی به نسل تازه ای داریم که سؤال کند و دنبال پاسخ باشد و جویای معرفت باشد و به حق خود در مخالفت و اعتراض ایمان داشته باشد. و بیاموزد چگونه از این حق خود در چارچوب ادب و عقل استفاده نماید. به نسل تازه ای نیاز داریم که با گفتگو آشنا باشد و نه جدال و دعوا و تعریف را بداند و نه خشونت و مدارات را بکار گیرد و نه مداهنه و چاپلوسی را. ما نیاز مبرمی داریم که پیامبران را در توجه شان به نسل جوان الگوی خود قرار دهیم. این کافی نیست که از آنها دعوت کنیم که به حوزه ها و مساجد بروند، بلکه خودمان باید به باشگاه ها و مدارس و زمین های بازی شان و محل تجمع شان برویم.

 

نقش زن مسلمان در تقریب مذاهب

و سرانجام به زنان می رسیم که نیمی از جمعیت جوامع انسانی را در هر زمان و مکانی تشکیل می دهند. زن در هر جامعه ای که حضور دارد، نقش مهمتر را بازی می کند و این نقش را چه در مقام مادری و یا خواهری و یا همسری و یا دختری و به ویژه در تربیت نسل ها ایفا می نماید. و چنانچه هدف نخست و تنهای این مجمع تقریب میان مذاهب باشد، زنان در کجای این بندهای ششگانهی ماده ی پنجم اساسنامه ی مجمع قرار می گیرند؟
 
آیا زنان در حد خود یک موضوع را تشکیل نمی دهند که نقطه نظرها و مذاهب پیر شدن آن اختلاف نظر دارند و به تقریب نیاز ندارند؟
 
حدیث نبوی به این مطلب اشاره دارد که اصلاح جامعه با اصلاح علما و رهبران آن ممکن است. در صحت این گفته هیچ گونه شک و تردیدی نیست و ما در قیاس به این مطلب نیز می توانیم بگوییم که اصلاح جامعه با اصلاح زنان آن جامعه امکان پذیر است.
 
حال این سؤال مطرح است که چگونه زن می تواند نقش خود را در تربیت نسل ها ایفا کند در حالی که خودش ناقص عقل و دین باشد؟ و چگونه می تواند در خانه ی همسر خود مسؤول باشد.طبق تعبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؟ مگر نه این است که کسی که چیزی نداشته باشد، نمی تواند آن چیز را به دیگران بدهد؟ چنانچه این گفته که زن ناقص عقل و دین صحیح باشد، پس اولی تر آن است که از آن رفع تکلیف شود. بر مبنای این قاعده (اخذ ما أوهب اسقط ما أوجب)، یعنی اگر چیزی را که داده است پس بگیرد در آن صورت تکلیف را از او ساقط کرده است.
 
اسلام برای این آمده است که برای نخستین بار در تاریخ بشریت جایگاه زن در هستی و کرامت آن را به عنوان یک انسان در جامعه باز گرداند و چنانچه ما امروزه مسألهی ارث را یک مسأله ی معمولی می دانیم، خداوند متعال در این باره می گوید: «... وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا» (12) و زنان را از آنچه پدر و مادر و خویشان بر جای می نهند - کم باشد و یا زیاد - سهمی جدا است. و این مطلب در آن زمان یک انقلاب اقتصادی و اجتماعی در موضوع تقسیم ثروت و بکارگیری و انتقال آن بوده که از هیچ انقلاب دیگری در زمان خود کمتر نبوده است، چه چیزی روی داد؟
 
چیزی که روی داد این است که قرآن که نازل شد لفظ ذکر یا مرد در آن آورده نمی شد، مگر این که با لفظ انثی یعنی زن همراه بود و بدین سان خداوند بنی آدم را (از ذکور و اناث شان) تکریم نمود. با این وجود ما شاهد آن هستیم که در بسیاری از فتواهای فقها و احکام آنها مرد غالب است و بر بسیاری از معانی و مقاصد آیات و احادیث پیامبر نیز حاکم است. خداوند متعال می فرماید: « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ ...» (13)، یعنی نبرد بر شما واجب است. در اینجا میم جمع، شامل مردان و زنان است با وجود آن بسیاری از فقها در زمینه های اجرایی و عملی به این گفته ی شاعر تمایل دارند:
 
کتب الحرب و القتال علینا
و على القانیات جر الذیول
 
جنگ و نبرد بر ما مردان واجب گردیده و زنان باید دنباله لباس خود را بکشند.
 
خداوند می فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا»(14). بگو عمل کنید. در این جا واو خطاب به مردان و زنان است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی علم می گوید: «طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة» فراگیری علم برای هر مرد و زن مسلمانی واجب است. با این وجود می بینیم بسیاری به این گفته ی شاعر تمایل دارند:
 
 ما للنساء و للعمالة و الکتابة و الخطابة؟
هذا لنا و لهن منا أن یبتن على جنابة
 
زنان را به نویسندگی و سخنرانی چه کار؟
این از آن ما و کار آنها همبستری است
 
 حتی برخی از آنها معتقد به منع زن از یادگیری نوشتن و خواندن می باشند، با این بهانه که نتواند نامه های عاشقانه بنویسد. شاید برخی گمان کنند که شاهدهای من از عصرهای گذشته است و ما امروز نسبت به نقش زنان که خداوند و پیامبر او برایشان مقرر نموده اند از آگاهی بیشتر و از درک عمیق تری برخورداریم.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- سوره حجرات، آیه ۱۳
2- سوره بقره، آیه 134
3- سوره حشر، آیه ۱۰
4- المستدرک علی الصحیحین، شماره ی ۳۱۹، جزء اول، ص ۱۷۳
5- رسالة التقریب شماره های ۱۹ و۲۰ ، سال ۱۹۹۸م، ص ۲۱۹
6- سوره زلزال، آیه ۷
7-  سوره قصص، آیه 4
8- سوره أنعام، آیه ۱۵۹
9- سوره مؤمنون، آیه ۲
10- مجله رسالة التقریب، شمارهی ۱۹-۲۰، ص ۳۰۹
11- سوره نساء، آیه ۹
12- همان ، آیه7
13- سوره بقره، آیه ۲۱۹
14- سوره توبه، آیه ۱۰۵
 
منبع: مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، نویسنده: دکتر شیخ احسان بعدرانی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384ش، صص 212-203